نوشته شده توسط : asa

 

گاهی در برابر خاطرات توقف کن و یاد آور دوستیها و رفاقتها باش ، امیدوارم سهم من از این تجدید خاطرات یک یادت بخیر ساده باشد
 
اگر روزی دلت لبریز غم بود ، گذارت بر مزار کهنه ام بود / بگو این بی نصیب خفته در خاک یه روزی عاشقو دیوانه ام بود
 
 


:: بازدید از این مطلب : 810
|
امتیاز مطلب : 136
|
تعداد امتیازدهندگان : 40
|
مجموع امتیاز : 40
تاریخ انتشار : 7 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asa

 

 

 

گویند کوروش کبیر از فرط عصبانیت از فیلم 300، داریوش را فرمان همی داد تا زنده شود و با لشکری عظیم بر هالیوود بتازد.

در بین راه محمودنامی دید؛ به غایت زشت رو، سبک مغز، یاوه گو و پُرگو...

پرسید: این دیوانه کیست؟

گفتند: حاکم کنونی پارس است.

فی الحال نعره‌ای بزد و از هوش برفت.

چون به هوش آمد سخنی نیک همی گفت بدین مضمون:

"ای پارسیان! آبروی گذشته پیشکش‌تان؛ آبروی کنونی خود را نجات دهید



:: بازدید از این مطلب : 474
|
امتیاز مطلب : 131
|
تعداد امتیازدهندگان : 40
|
مجموع امتیاز : 40
تاریخ انتشار : 7 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asa

aks.niksite,com.pic.(1).jpg



:: بازدید از این مطلب : 446
|
امتیاز مطلب : 131
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41
تاریخ انتشار : 4 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asa

 

 

 

کنون رزم جومونگ و رستم شنو، دگرها شنیدستی این هم شنو

به رستم چنین گفت اون جومونگ!

ندارم ز امثال تو هیچ باک


که گر گنده ای من ز تو برترم


اگر تو یلی من ز تو یلترم

رستم انگار بهش برخورد، یهو قاطی کرد و گفت:

منم مرد مردان ایران زمین


ز مادر نزادست چون من چنین


تو ای جوجه با این قد و هیکلت


برو تا نخورده است گرز بر سرت

جومونگ چشماشو اونطوری گشاد کرد و گفت:



تو را هیچ کس بین ایرانیان


نمی داندت چیست نام و نشان


ولی نام جومونگ و سوسانو را


همه میشناسند در هر مکان


تو جز گنده بودن به چی دلخوشی


بیا عکس من را به پوستر ببین


ببین تی وی ات را که من سوژشم


ببین حال میدن در جراید به من


منم سانگ ایل گوکه نامدار


ز من گنده تر نامده در جهان


تو در پیش من مور هم نیستی


کانال ۳ رو دیدی؟ کور که نیستی



در اینحال رستم پهلوان، لوتی نباخت و شروع به رجز خوانی کرد:



چنین گفت رستم به این مرد جنگ


جومونگا ! تویی دشمنم بی درنـگ


چنان بر تنت کـــوبم ایـــن نعلبکی


که دیگر نخواهی تو سوپ، آبــکی


مگـــر تو نـــدانی که مـن کیستم؟


من آن (تسو) سوسولت! نیستم


منم رستم، آن شیر ایــران زمین


(بویو) کوچک است در نگاهم همین



بعد از رجز خوانی رستم پهلوان، جومونگ از پشت تپه ای که آنجا پنهان شده بود

آمد:

جومونگ آمد از پشت تل سیاه


کنارش(یوها) مــادر بی گنـاه!


بگفت:هین! منم آن جومونگ رشید


هم اینک صدایت به گوشــم رسید


(سوسانو) هماره بود همسرم


دهــم من به فرمان او این سرم


چون او گفته با تو نجنگم رواست


دگر هر چه گویم به او بر هواست!



و بعد از حرفهای جومونگ درد دل رستم آغاز گردید:



و این شد که رستم سخن تازه کرد


که حرف دلش گفت (پس کو نبرد؟!)


بگفت ای جومونگا که حرف دل است


که زن ها گـــرفتند اوضــاع به دست


که ما پهلوانیم و این است حالمان


که دادار باید رسد بر دل این و آن!

و اینچنین شد که دو پهلوان همدیگر را در آغوش گرفتند و بر حال خود گریه سر

دادند:

بگذار تا بگرییم چون ابر در بهــــــاران


کز سنگ ناله خیزد بر حال ما جوانان
!

◘◘◘◘◘◘◘*************************************************◘◘◘◘◘◘◘

 



:: بازدید از این مطلب : 433
|
امتیاز مطلب : 129
|
تعداد امتیازدهندگان : 39
|
مجموع امتیاز : 39
تاریخ انتشار : 4 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asa

اری تا شقایق هست زندگی باید کرد

خبری از دل پر درد گل یاس نداشت

باید این طور نوشت

هر گلی هم باشی چه شقایق چه گل سوسن و یاس

زندگی اجباریست زندگی در گرو خاطره هاست  خاطره در گرو فاصله هاست فاصله تلخ ترین خاطره هاست



:: بازدید از این مطلب : 442
|
امتیاز مطلب : 104
|
تعداد امتیازدهندگان : 34
|
مجموع امتیاز : 34
تاریخ انتشار : 2 تير 1389 | نظرات ()